ویکتوریا به پدر ناتنی اش برونو اس ایکس در مورد مشکلاتش با دوست پسرش اعتراف می کند. او او را دوست ندارد، اما از همراهی او لذت می برد. مکالمه به طور غیرمنتظره ای به پایان می رسد، زیرا برونو اس اکس، یک مجموعه دار شناخته شده از دختران جوان، به او پیشنهاد می کند که به او کمک کند.