آتنا می، یک چهره تازه کار، مشتاق ورود به بیز است و برای انتخاب بازیگرش می آید. گل میخ آبنوس با دست دادن محکمی به او سلام می کند، سپس زیپ شلوارش را باز می کند و یک خروس سیاه بزرگ ضخیم را آشکار می کند. او کنجکاو و مشتاق است که امتحان کند، اما در مورد بیدمشک تنگش به او هشدار می دهد. او به او اطمینان می دهد که آن را جا می دهد و به کشیدن او تا حد امکان ادامه می دهد.